شب

چند وقت پیش یک مقاله نوشته بودم در باره روشنایی شبهای پاریس. سفارشی بود البته ولی به آدم درستی سفارش داده شده بود. چون من آن موقع فقط شبهای پاریس را دوست داشتم. نه برای اینکه شهر نور است و شاعرانه است و این چیزها. برای اینکه شب، کثیفی ها و زشتی ها و ناهماهنگی ها و حتی تفاوت ها را می پوشاند. شبهای رم را هم بیشتر از روزهایش دوست داشتم. به همسر گفتم که بهتر بود به جای پاریس در باره رم مقاله می نوشتم. چون شبش با روزش دو تا چیز کاملا جداست. آنجا به این فکر می کردم که احتمالا تفاوت زیبایی منظر شب و روز را دخترها بیشتر درک می کنند. چون شب بیرون بودن برایشان مساوی است با اینکه اینقدر بزرگ شده اند که می توانند تا دیروقت بیرون باشند؛ یا مثلا رفته اند یک سفر دانشجویی و کلا از هفت دولت آزادند؛ یا مثلا تازه بابایشان برایشان ماشین خریده و دیگر تا هوا تاریک شد مامانشان زنگ نمی زند که کجایی و چرا نیامده ای و چگونه می آیی؛ یا اینکه با یک مرد هستند که می تواند در برابر خطراتی که ممکن است تهدیدشان کند محافظتشان می کند. به نظرم شب گردی برای دخترهای جامعه ما آمیخته است با حس استقلال، عشق و آزادی و برای همین است که وقتی می روند مسافرت دوست دارند شبها تا دیروقت خیابان ها را بگردند. برای همین است که توی مسافرت دوست ندارند شبها بخوابند. هنوز مطمئن نیستم البته… یک نظریه است فقط.
برایم ایمیل آمده از طرف یک همایشی که در باره روشنایی است. نوشته که شما چون سابقه دارید در این زمینه می شود برای همایش ما هم یک مقاله بنویسید. به نظر شما اگر این نظریه ام را بکنم فرضیه مقاله می پذیرندش؟!
این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.