سفر

دو سال پیش که آمدم ایران، شدیدا تحت تاثیر اتفاقاتی که در همان یک سالی که من نبودم افتاده بود قرار گرفتم. همه چیز عوض شده بود. من برای انجام یک کار اداری ساده به دردسرهای عجیب و غریبی می افتادم، بلد نبودم با آدمها چگونه حرف بزنم که دعوا نشود و منظور بقیه را از حرفهایشان متوجه نمی شدم؛ مدتی طول کشید تا بتوانم خودم را وفق بدهم با جامعه ای که به زعم من اصلا آشنا نبود. یک سینما رفتن باعث شد که چادری را که از دوازده سالگی سرم کرده بودم بگذارم کنار چون دوست نداشتم توی وطن خودم متفاوت باشم. آن کسی که برگشت  فرانسه همان کسی نبود که یک ماه و نیم پیشش آمده بود ایران. سفر به وطن شد تاثیر گذارترین سفر زندگیم. این را توی فیس بوک نوشتم. اما در جواب سوالات دوستانم که چه چیز باعث این احساس شده جوابی نداشتم.
این بار می خواهم چیزهایی را که برایم جالب، عجیب یا غیر منتظره است بنویسم. شاید وقتی برگشتم بتوانم در مورد تغییرات احتمالی که ممکن است در من ایجاد شود تصویر شفاف تری داشته باشم.
این نوشته در سفرنامه, یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

1 دیدگاه دربارهٔ «سفر»

  1. هما می‌گوید:

    ممنون که می نویسی 🙂

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.