دوری

آدم وقتی می فهمد چقدر دور است که همه خانواده اش، فامیلش، شهرش، مملکتش در تب و تاب یک اتفاقی باشد اما او اصلا متوجه نشود. او اصلا نقشی نداشته باشد در این اتفاق. اصلا از آن تاثیر نپذیرد. اصلا زندگیش دگرگون نشود. انگار که یک غریبه باشد. انگار که آن آدمها خانواده و دوستان و همشهریان و هم وطنانش نباشند. مثل الان من که انتخابات فقط برایم یک کلمه ای است که معنایش در ۴ سال قبل جا مانده است. یک چیزی مربوط به گذشته. نه کاندیداها را می شناسم و نه برایم مهم است که چه کسی رئیس جمهور شود. اما برای همه آنهایی که دور نیستند ممکن است انتخابات به اندازه نان شب مهم باشد… شاید هم نباشد. کسی چه می داند؟؟؟!
این نوشته در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط, یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.