ح مثل … حامد

اسمش حامد بود. برادر بزرگتری که هیچوقت ندیدمش. دو سال از من زودتر به دنیا آمده بود و در دو ماهگی مرده بود. بخش زیادی از موقعیتی را که الان دارم مدیون او هستم. مدیون نبودنش. فکر می کنم محبتی که قرار بوده سهم او باشد هم به من رسیده. محبت پدر و مادر و خاله و دایی و مادربزرگ و بقیه. «برای جورابهایت می مردیم»: این را خاله می گوید وقتی از بچگی من حرف می زند. آنقدر که خاطره از کودکی من هست از کودکی مجموع بقیه نوه ها نیست. خیلی عزیز بودم (هستم هنوز هم). شاید به خاطر اینکه بعد از او آمده بودم و… او دیگر نبود.

این روزها… دقیق تر بگویم این یکی دو ماه گذشته احساس می کنم چقدر لازم دارم که یک برادر بزرگتر داشته باشم. چقدر خوب است که یکی باشد که بتوانی برایش درددل کنی و با او به همه مشکلاتت بخندی. چقدر خوب است که یکی باشد که برایت غیرت بزند. برای «خواهر کوچکتر»ش. من نداشتم… و حالا اعتراف می کنم که بعضی وقتها به همین غیرت زدن برادرم برای خواهرهای کوچکترم حسادت کرده ام. مثلا وقتی که می خواستیم با اتوبوس برویم اصفهان و برادرم تشخیص داد که خواهرم باید جایش را عوض کند و برود ردیف عقبی بنشیند تا در میدان دید راننده نباشد.

اینقدر داشتن برادر بزرگتر برایم آرزو شده بود که به اولین (و البته تنها) کسی که می شد که فکر کنم برادر بزرگم است دل بستم. بزرگتر نیست از من. اما خیلی بیشتر از من تجربه زندگی دارد. خیلی قوی است و می تواند همه چیز را از بیرون ببیند. درست روزی که می خواستم بروم و به او بگویم که می شود بشوی برادر بزرگتر من؛ می شود بشوی «حامد» … فهمیدم که دارد از این شهر می رود. نگفتم. نخواهم گفت هم حتی. ترجیح می دهم اصلا داشتن برادر بزرگتر را تجربه نکنم تا اینکه بخواهم روزی او را از دست بدهم.

این نوشته در کهنه خاطرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

5 دیدگاه دربارهٔ «ح مثل … حامد»

  1. زری می‌گوید:

    چقدر برام غریب بود. من اصلا با هیچ غیرتی هیچ وقت حال نکردم. نه از نو خواهر برادری اش و نه زن و شوهری. و البته خدا راشکرهیچ وقت هم باهاش مواجه نبوده ام. در مورد قسمت اول پستت، به نظرم دلیل محبت مضاعف اطرافیانت فوت برادر بزرگتر نبوده. دلیلش هم من که قبل از من یه بچه دو ساله فوت شده بوده ولی من محبت مضاعف ندیدم!!! حال کردی چه استدلالی کردم…ها ها ها

  2. چهارسوق می‌گوید:

    با زری موافقم… هم تو این که غیرت چیز خوبی نیس… هم تو اینکه دلیل محبت اون نبوده… فکر کنم دیدت رو عوض کنی خوشمزه تر از برادر میشه تو این یه مورد! :دی

  3. مسافریادگیرنده می‌گوید:

    چقدر خوب نوشتی عتیق جان. من هم برادر بزرگ تر ندارم اما همیشه دوست داشتم یک برادری با اختلاف سنی زیاد داشته باشم.الان خواهر بزرگ تر دارم. نعمتی است واقعاً.
    راستی عتیق جان من می خوام به زودی برای ۱۰ روز به فرانسه (پاریس) سفر کنم فکر میکنی بتونی اسم چند مکان توریستی شو بگی که برم ببینم؟

    • عتیق می‌گوید:

      در مورد پاریس یه سری برنامه بازدید هست. مثلا برنامه سه روزه، پنج روزه و ده روزه. توی اینترنت بزنی می تونی ببینی. کاملا هم کلاسیکه. ولی الان که هوا سرده باید به یه سری برنامه های فضای بسته هم فکر کنین. مثلا نمایشگاه ها و موزه ها. مثلا موزه اورسی یه نمایشگاه دائمی از آثار مونه داره. بسته به علایقت باید بگردی ببینی چی هست. معماری، هنر، موسیقی، حتی تئاتر. و البته کافه گردی. ولی جاهای توریستی کاملا توی نقشه توریستی معلومن. همونی که گالری لافایت زده. ایفل و شانزه لیزه و آرک تریومف و لوور و باغ لوکزامبوگ و تویلری و کلیسای نوتر دام و سکره کور و قبر ناپلئون و لادفانس و قبرستان پرلاشز. با باغ ورسای که خارج از شهره. این لینک رو ببین:
      http://www.voyage-webguides.com/Paris/Paris-jour-10.html

  4. مسافریادگیرنده می‌گوید:

    خیلی ممنونم عتیق جان از توضیحات کاملت.
    لطف کردی

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.