حکمت

برای جلسه کتابخوانی این هفته قرار بود کتاب ظفرنامه ابن سینا را بخوانیم. من نخوانده بودم. از بحث ها فهمیدم که  جوابهای بزرگمهر وزیر انوشیروان است به سوالهایی که از او می شود. سوالاتی که ظاهرا انوشیروان پرسیده. آخر جلسه یکی از بچه ها بخشی از کتاب را خواند برای همه. وضوح، کوتاه بودن و در عین حال منطق بسیار ساده جوابها برای من شگفت انگیز بود. برای منی که مدتها بود تراپیستم داشت تلاش می کرد یادم بدهد که چطور می شود اوضاع را اینقدر که من پیچیده می بینم بغرنج ندید؛ چطور می شود که ساده دید و جوابهای ساده پیدا کرد. خیلی وقتها حرفهایش را همان لحظه نمی فهمیدم. بعدتر که فکر می کردم از اینکه چه منطق قابل درکی پشتشان است تعجب می کردم. اما همین تراپیست فوق العاده من برای جواب یک سوال به دردسر افتاد. یعنی نتوانست مرا قانع کند. بعد از چند جلسه حرف زدن من او را قانع کردم که راه حلش عملی نیست. حداقل برای من و مخاطب من. مشکلم این بود که یک دوست خیلی عزیز داشت برایم ناراحتی ایجاد می کرد. شکل دوستیش عوض شده بود. پیام هایش برایم آزاردهنده بودند. دکتر می گفت جوابش را نده. نمی شد این همه سال دوستی را نادیده گرفت. حداقل من نمی توانستم.

سوال من را از بزرگمهر پرسیده بودند:

«گفتم از دوست ناشایست چگونه باید برید؟ گفت به سه چیز: به دیدنش نارفتن و حالش را ناپرسیدن و از او آرزو نا خواستن.»

منطق بزرگمهر به نظرم خیلی عملی تر بود از «جوابش را نادادن» دکتر. توی جمع پرسیدم چرا آدمهای قدیم اینقدر ساده به سوالات جواب می دادند و برای همه چیز نسخه داشتند. جواب شنیدم که آدمهای قبل از مدرن پایشان بیشتر وصل بود به زمین؛ برای همین هم همه چیز برایشان قطعی تر بود؛ برای اینکه هنوز «شک» نکرده بودند.

گفت هندل و موتزارت گوش بده. دارم همین کار را می کنم. حالا می دانم که اگر دوستم حالم را پرسید تشکر کنم و بگویم خوبم اما… حال او را نپرسم. دارم هندل و موتزارت گوش می کنم اما… برای منی که دنیایم سرشار است از عدم قطعیت، هیچ چیز نمی تواند پایم را به زمین بچسباند.

این نوشته در تردیدها و دغدغه ها, هستن ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

4 دیدگاه دربارهٔ «حکمت»

  1. آیدین می‌گوید:

    شک..وصل بودن به زمین..عدم قطعیت؟؟؟؟

  2. زری می‌گوید:

    سلام. یه سوال؟ میدونی پست های خیلی خوبت را خیلی کوتاه مینویسی؟ یعنی دلم میخواست این پست تموم نشه یا حداقل سه برابر این که بود مینوشتی . آگاهانه کوتاه مینویسی یا من پرتم دلم میخواد بیشتر بخونم؟ یعنی خیلی ذهنم از قبل درگیر بوده ولی با خوندن تو تا میفهمم این بدرد من میخوره، مطلبت تموم شده.

    • عتیق می‌گوید:

      من فقط بلدم کوتاه بنویسم. یعنی بلد نیستم که زیاد توضیح بدم. ولی اگه سوال خاصی داری بپرس. بلد باشم جواب می دم.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.