بعد از یک ماه که مثلا برگشته ام به زندگی عادی… یک ماه که وبلاگ را تعطیل کرده بودم عملا… یک ماه که قرار بود بعدش با دست پر بیایم و بنویسم… صفحه را باز کرده ام جلویم اما … نوشتنم نمی آید. حرفهایم از جنسی نیستند که بشود به زبانشان آورد. از جنسی هستند که باید انبار بشوند توی ذهن و رسوب کنند و بشوند سردرد و بعد به کمک مسکن و بعد از چند روز خماری و خواب آلودگی و گیجی بروند در لایه های عمیق تر و از جلوی چشم دور شوند… بشوند یک زخم کهنه و تا بار بعد که نیشتری تازه اشان کند دردشان فراموش شود… حرفهایم گفتنی نیستند؛ سکوت کردنی اند.
-
بایگانی
- فوریه 2024
- ژانویه 2024
- ژانویه 2022
- دسامبر 2021
- آوریل 2021
- دسامبر 2020
- دسامبر 2019
- دسامبر 2018
- جولای 2017
- می 2017
- مارس 2017
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
-
اطلاعات