امانوئل

تمام سال دو هزار و چهارده برای من در انتظار او گذشت. در انتظار اینکه بدانم نظرش راجع به کارم چیست. آخرین بار دسامبر ۲۰۱۳ با هم جلسه داشتیم و بعد  کلا ناپدید شد تا سپتامبر ۲۰۱۴٫ کریستین یک بار گفت که مشکل خانوادگی دارد. برداشت من این بود که همسرش مریض است. توی جلسه آخری فهمیدم که مریض نیست؛ باردار است؛ بعد از ده سال در حسرت بچه بودن… با این روشهای مصنوعی… ولی یک دوقلو. کریستین گفت. پرسید بچه ها کی به دنیا می آیند. امانوئل جواب داد معلوم نیست؛ هر روز هم که بگذرد یک روز است. کریستین پرسید تاریخ تقریبی که دکتر گفته کی است. گفت نهم مارس. این تاریخ برای من معنای خاصی داشت. رها هم قرار بود نهم مارس به دنیا بیاید که البته زودتر آمد. ولی توی تمام معاینات و آزمایش ها حداقل دو بار از من سوالی پرسیده می شد که جوابش «نهم مارس» بود.  به خاطر این دوقلوها من نه ماه معلق بودم. به سال دو هزار و چهارده که فکر می کنم تنها چیزی که به فکرم نمی رسد پایان نامه است. اصلا انگار این یک سال در کما بوده ام. به خاطر همین از دست امانوئل خیلی شاکی بودم. خیلی عصبانی. فکر می کردم وقتی نمی تواند کاری را انجام دهد نباید بپذیرد. بعد که حرف بچه شد، آن هم دوقلو، بخشیدمش. سرِ این مقاله آخری باز یک ماه  رفت توی سکوت. روز آخر قبل از ددلاین، یک ایمیل زد که همه چیز را به هم ریخت. کریستین اوضاع را جمع و جور کرد. من هم وقتی فهمیدم این نبودنش به خاطر بستری شدن همسرش بوده چیزی نگفتم. برای مقاله شماره تلفن و فکس همه نویسنده ها لازم بود. توی ایمیل هایش و توی سایت دانشگاه گشتم. پیدا نکردم. رفتم توی صفحه لینکداینش. شماره ها را پیدا نکردم اما…یک تاریخ دیگری بود که شگفت زده ام کرد. او درست روز تولد من به دنیا آمده بود. یعنی بر عکس. من درست در روز تولد ده سالگی او به دنیا آمده بودم. منِ خرافاتیِ اسیر عدد… الان مطمئنم که بچه های او هم روز تولد چهار سالگی بچه من به دنیا خواهند آمد. باید این را به او بگویم. حتما خیلی از نگرانیش کم خواهد شد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «امانوئل»

  1. مسافریادگیرنده می‌گوید:

    چقدر جالب! شایداینطور شود.

  2. زری می‌گوید:

    آخی چه جالب! حتما بهش بگو و بیا برامون بگو عکس العملش چی بود؟

  3. هما می‌گوید:

    😀 چه باحال

  4. هما می‌گوید:

    من از اون موقع فک می کردم کریستین زن هست! اما ازین پست برداشتم این بود مرده!!!
    به نظرم یک بار پستی در توصیفی داده بودید!

  5. زری می‌گوید:

    نه عزیزم کریستین زنه.

  6. زری می‌گوید:

    اره عتیق جان این تاریخ تولدها یه موقع هایی بازیهای جالبی دارند. یادته گفتم میخوام حامی یه دختر بشم هم خودم به انجام این کارنیاز دارم و هم فکرمیکنم برای دخترم هم خوبه. با یه موسسه مطرح کردم و فایل مشخصات یه دختر بچه را برام فرستادند جالب بود تاریخ روزو ماه تولدش با شوهرم یکی بود! فکرکردم این شاید یه نشونه باشد بر تایید کارم. حس خوبی داشتم و انگار مطمئنم کرد.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.