آخر تعطیلات

به دو سه روز گذشته ام که فکر می کنم همه اش خودم را در حال ظرف شستن می بینم. توی عمرم اینقدر ظرف نشسته بودم که این سه روز. هفته پیش کلا به خودم استراحت داده بودم و فقط به ضرورت می رفتم توی آشپزخانه. دو سه روز هم همسر آشپزی کرده بود و… خوب خودتان می دانید که مردها دو برابر ظرف کثیف می کنند. وقتی قرار شد آخر هفته میهمان داشته باشیم مجبور شدم به تعطیلاتم خاتمه دهم. توی کابینت ها یک ظرف تمیز هم نمانده بود و روی کانتر آشپزخانه هم جای سوزن انداختن نبود. از قبل از مهمانی فقط شستن ظرفها یادم هست و از بعد از مهمانی هم همینطور! حالا که همه ظرفها تمام شد بالاخره یک لیوان نسکافه درست کردم برای خودم و آمدم نشستم که وبلاگ بخوانم که… رها آمد چای چای کرد و لیوانم را برداشت و برد… نمی دانم چرا هر آخر هفته برای من با خستگی تمام می شود و روز اول کار به جای اینکه پرانرژی باشم خستگی آخر هفته ام را در می کنم. 
این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.